هیچ

ساخت وبلاگ

دومین روز زمستونه.

تو این ده روز اخیر، موقع رانندگی ، وقتی برگای زرد درختا رقص کنان تو خیابون جابجا میشدن، وقتی چشمم میفتاد به صف درختایی که روی شاخه های درهمشون کم و بیش برگای طلایی چشمک می زنن، وقتی هوای خنک و تر و تازه از پنجره می خزید تو؛

دوباره یادم اومد که عاشق پاییز بودم،

دوباره یادم اومد چرا عاشق پاییز بودم.

آه، پاییز زیبای من...

هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 12:07

حالم کمی بهتر از همیشه ست.میتونم با اطرافیانم ارتباط قابل قبولی برقرار کنم.می تونم دعواهای همیشگی بچه هامو کم و بیش تحمل کنم.می تونم با دخترم حرف بزنم و شوخی کنم .می تونم گاهی بخندم.می تونم قصه بگم.شعر بخونم.برقصم.می تونم با خواهرم شبای ۵شنبه فیلمای پرنسسی ببینم!هنوز نمی تونم کتاب بخونم.هنوز حوصله ندارم از خونه برم بیرون ولی اگه برم بهم بد نمیگذره.هنوز تو حل کردن دعوای بچه ها درمونده میشم.الان، تو این زمان از زندگیم،نمی تونم خیلی دقیق بشم و هدفی رو دنبال کنم،نمی تونم کار مفیدی بکنم، مثلا زبان بخونم یا چیزی یاد بگیرم.نمی تونم رژیم بگیرم!روزام اینطوری می گذره.اولین روزای سی و پنج سالگی ، اینطوری می گذره.یک ساله دارو مصرف می کنم و الان روزی ۶ تا قرص می خورم و خوشحالم که این قرصا زندگی نرمال تری رو بهم میدن ....همین. هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 12:07

به دهه ی سوم زندگیم نگاه می کنم.بارداری، زایمان، بچه داری، افسردگی ...روزای سختی رو گذروندم؛درد داشت...ولی به طور عجیبی ازش راضیم!حس می کنم این افسردگی و این درد و این عجز ، باعث شد چیزایی رو ببینم و بفهمم...وقتی یه چیزی رو فهمیدی، دیگه هرگز نمی تونی برگردی به وقتی که نمی دونستی...من چیزایی رو فهمیدم.آدمی که الان هستم رو دوست دارم.به خودم افتخار می کنم.و البته که از خودم راضی نیستم! ولی سعی می کنم بهش فکر نکنم.به آینده فکر نکنم.با فکر کردن من قرار نیست چیزی عوض بشه! هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 12:07